دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


atis61

علیf

atis61

http://atis61.loxblog.com

سرزمین بادها

هفت سین آریایی

سرزمین بادها

نفست باران است، دل من تشنه ی باریدن ابر............. دل بی چتر مرا مهمان کن ------------------------------------- من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

سرزمین بادها

هفت سین آریایی

 

بهار در راه است

باز بهاران رسید مژده دهید کــــوی دوست
گل به نشانش کنیم در قد مش سـوی دوست

باده مستی به دست هل هله زن دست دست
گل بزنید با دودست بررخ وگیسوی دوست

بادسحــر میـــوزد از طــــرفش ســوی دل
یاس و بنفشـه دهد عطـر تن و بوی دوست

تاب و توانـــم بریــد ، چشــم سیاهش زدل
تـــیر زمژگان زند با مـژ و ابروی دوست

شب که ببالـید دوش، باز به رنگ ورخش
لیک خجل میشود در نگه از مـوی دوست

یاد بهــــاران شــــدم با نفــــس و روی یار
زنده شدم تا رسید یک نفس ازبوی دوست

رودی به رخســــار کرد چشمـه گریان او
آب حیات است مراجرعه ای ازجوی دوست

عاشـــق دلخســـته ی کـــوی رفیقـان شدم
جان به فــدایش کنم در ره آبـروی دوست

عاشــــق دل خســته را گـــر نبود قـدرتی
باز زجــا می کند قــوت ونــیروی دوست

یاد نگــــارم شــود روز بهــــــاران به دل
قاصدک خوش خبر آورد از کوی دوست

ای نگه ات پرفریب یادی بکن از"غریب"
وقت تحــول دعا باز فرست سوی دوست

********************

روی آن شیشه ی تب دار تو را "ها" کردم،

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم،

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد،

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم،

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را،

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم

*********************

"داغ تنهایی"
آنقدر با آتش دل، ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم
سرد مهری بین، که کَس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
سوختم،اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام، کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم
سوختم از آتش دل، در میان موج اشک
شوربختی بین، که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هر کدام از شعله ای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
جان پاک من «رهی» خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود،عالمی را سوختم

آبانماه 1327
رهی معیری


************************


در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
ببین اندام تنهاییم را
که در لحظه های خاکستری
در انتظار طلوع خورشید است
این شب ها
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می كنند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
در امتداد نگاه تو
لحظه های انتظار شکسته می شود
و بغض تنهایی من
مغلوب وجود تو می شود.

********************

ندانستم ازینکه تورا خواهم خوشبختم یا سیاه بخت
یک عمر بدون تو تنها ماندم از دل گله کنم یا از بخت
یادم نبود کمی پس و پیش شده حتما نه ؟

*******************

امشب نیلوفر خواهد گریست
و فریاد خواهد کرد
تمام سکوتش را
تا دوردست بی عبور
و خواهد خواند
خدای نيلوفران را
از آسمان بی طلوع غربت
امشب
وقت درددلهای ناتمام است
در حضور خاطرات فراموش
و امشب نیلوفر فریاد خواهد کرد
تمام سکوتش را...



+نوشته شده در یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:,;ساعت8:37;توسط علیf; | |